سری چهارم از شعر سرزمین من سوادکوه
سری چهارم از شعر سرزمین من سوادکوه
دبستانی است در شیرگاه امروز
خداوندا امیرم را بیامرز
سوادی را که سیمرغ آشیان داشت
سرش در زیرسقف آسمان داشت
بر آن خاک چراتش پایه دارد
سوادکوهی از او آوازه دارد
به بالایش روی یک تختگاه است
که فیروز را برادر جایگاه است
امردادان دو خور گر بر فروزد
هوای سرد آنجا تن بسوزد
به یک ساعت ستادن را توان نیست
گمان داری که تن را استخوان نیست
نظام تن شود اندر تپیدن
کند روح از تنت میل پریدن
دگر سوی جنوبش واشی تنگ
که تاریخی نشسته بر رخ سنگ
ز شاهان نقش بینی کنده بر سنگ
جیوشان در شکار با یوز در جنگ
در آن تنگه که راه بی امان است
هزاران ساله راه کاروانست
سلام من به خاک کارسالارش
به مردان بزرگ آن دیارش
بر آن پیری که بودی میر مردان
به تقوا بوذر و در زهد سلمان
مبارک کودک و فرخنده زادی
که بابش نام او مشهد نهادی
علی زاده حکیم اندر کلام است
عزیز اندر میان خاص و عام است
در آن لحظه خدا خود را ستودی
یکی او بود که خاکش نرم سودی
ادامه مطلب